ساعتهای زیادی پشت پنجره می‌شینم و آدما رو تماشا می‌کنم.
آدمایی که تند‌تند راه می‌رن حتما یه جایی، کسی رو دارن که منتظرشونه، اونایی که یه گوشه ایستادن، قطعا منتظر کسی هستن که نفس‌نفس داره میاد.
اما آدمایی که سرشون پایینه و آروم و تنها قدم می‌زنن، حتما دارن به کسی که نیست فکر می‌کنن.
بنظرم، لذتی که در «انتظارِ محال» هست،
 در «رسیدن» نیست.
واسه همین که می‌گن؛
«بعضی آدما رو باید یک‌بار دید
 و یک عمر بهشون فکر کرد».