رمان #عشق_ناخواسته

#پارت14


_گریه نکن حنایه من اصل منم که زیر بار نمیرم فک میکنی من بی تو طاقت میارم 

گریه نکن که طاقت دیدن اشکاتو ندارم 

دست خودم نبود مثل سیل رون شده بودو جلوشو نمیتونستم بگیرم وقتی به این فکر 

میکردم یکی دیگه به غیر از من صاحب این چشا میشه صاحب این عشق میشه دیونه 

میشدم 

_محمد 

_جون محمد 

با همین حرفش قلبم اتیشش شعله ور ترشد 

خدا کمکم کن 

_توروخدا من بی تو میمیرم 

_منم بیتو میمیرم فق ازت میخوام منتظرم بمونی 

فک میکنی بیتو بودن واسه من اسونه نه اسون نیس ولی باید مادرمو راضی کنم 

_من تا اخر دنیا منتظرت میمونم اگه هم زن عمو تورو ازم بگیره هیچ وقت نمیبخشمش 

دیگه نتونستم طاقت بیارم رفتم بیرون 

درو بستم داشتم اشکامو پاک میکردم که زن عمو جلوم مث جن ظاهر شد 

گفت 

_اونجا چیکار میکردی 

م...ن.من ر..رفته بودم لباسامو 

صدایه محمد حرفمو قطع کرد از درهایه پشتی استفاده کرده بودو اومده بیرون 

_ا دارین میرین دختر عمو 

خوشحال از کار محمد گفتم

_بله بااجازتون 

باهم رفتیم جلو درو ازشون خداحافظی کردیم ،تودلم اشوب شده بود 

مغزم داشت میترکید فک کردن به اینکه یه روزی یکی دیگه دست محمدو تودستش بگیره 

دیونم کرده بود 

دوست داشتم گریه کنم با صدایه بلند 

جیغ بزنم از ته دلم با تموم وجودم و از خدا محمدمو میخواستم 

میدونستم یه لحظه بی محمد نفس کشیدن حراممه 

چشامو بستم و سرمو کردم طرف پنجره و به اشکام اجازه دادم ببارن 

خدا کمکم کن 

خدا قلبم داره اتیش میگیره 

خدا عشقمو ازم نگیر 

باخودم فک میکردم روز عروسیه محمد من چیکار کنم ینی اصال زنده میمونم 

ینی من ببینم محمد داره بایکی دیگه وارد حجله میشه 

نه خدا خدا کار من نیس 

نزاری اون روزو ببینم خدا 

نزار ببینم ک کسی دیگه صاحب اغوش محمد میشه 

دلم پر بود از غصه 

گلوم پره بغض 

چشام پره اشک 

فقط از خدا تمنا میکردم و دل مینالیدم.


••••●❥JOiN•❥●  telegram.me/likethi  

منتظر پارت های جذاب و رمانتیک  عشق ناخواسته  باشید 💋❤️