#بگو_سیب 


#پارت_یازده


پنجره های آپارتمانم تو تهران رو به خیابون شلوغ و پر ترددی باز می شد، که زیادمنظره ی جالبی نداشت.اما وقتی تنهایی، وقتی هم صحبتی نداری، وقتی مامانت زنگ می زنه و می گه رسیده اهواز، و تو این جا میون یه عالمه تنهایی با خودت کلنجار می ری، که دل گرفتگیت و نفهمه و دلش خون نشه، می تونه دیدنش دلچسب باشه...

صدای بوق ماشینا گوشم و پر کرده بود، ان قدر زیاد که شب اول تنهاییم تو این خونه رو، با سکوت در و دیوارها نگذرونم.امروز ظهر که راهی فرودگاهشون کردم و تنها برگشتم خونه، این حجم از دل گرفتگی رو پیش بینی می کردم.

حالا من همون جایی بودم که می خواستم، فوق لیسانس عکاسی تو دانشگاه هنر تهران قبول شده بودم، چندروز دیگه کلاسام شروع م یشد و یه خونه ی نقلی و کوچیک تو مرکزی ترین نقطه ی شهر، اجاره کرده بودم تا به قول پولاد روی پای خودم بایستم‌.

روی پاهایی که نمی دونستم توانایی این تنها ایستادن و دارن یا نه! با شروع سرفه هام از پنجره فاصله گرفتم، و چفتش و بستم و تکیه زدم به دیواری که پر بود از عکسامون...

همیشه اولین ها برای آدما سخته، این اولین شب تنها بودنم هم برای من سخت بود.امشب یه یلدا بود که قصد تمومی نداشت.

به طرف تلویزیون قدمی برداشتم و با کنترل روی میزش وصل شدم به حافظه ی فلش مموری وصل شده بهش، که همیشه قرار بود جاش اون جا باشه.پوشه ی موزیک های جدیدی که صبح از پولاد خواسته بودم، قبل رفتن از لپتابش بریزه رو فلشم و، باز کردم و دنبال اسم خواننده ای که به دلم بشینه چشم گردوندم، و با دیدن یه اسم که روز اومدن تهران توی هواپیما توجهم و جلب کرده بود نگاهم ایست کرد.

پوریا راد...

اسم آهنگ با موزیکی که اون موقع شنیده بودم فرق می کرد، پس بدون مکث دکمه ی اوکی رو فشردم و با شروع آهنگ، به طرف آشپزخونه رفتم تا یه تی بگ برای خودم درست کنم.چای ساز و که مال مامان بود، و دوباری از تعمیرگاه برگشته بود، تا دوباره کار کنه رو به برق زدم، و ماگ و تی بگ و آماده کنارش قرار دادم، تا وقتی آب جوش اومد سریع درون ماگم بریزمش‌.

با شروع آهنگ تکیه امو به کابینت دادم، و خیره ی چای ساز سفید به این فکر کردم، چه قدر این آدم صداش فوق العادست.یه زمانی خیلی علاقه داشتم موسیقی رو یاد بگیرم، اما عشقم به دوربین منو کشوند تو وادی عکاسی...با این حال نمی تونستم منکر علاقم به ساز ها بشم، به قول پولاد شما هنری ها همیشه عاشق هرچی که اسمش هنره هستین! حالا می خواد شعر باشه یا ساز و دهل... 

با یاد پولاد لبخندی روی لبم نشست، و این داداش چهار سال از خودم کوچکتر، خودشم نمی دونست چه قدر برام عزیزه.

صدای چای ساز که بلند شد ماگ و پر کردم از آب جوش و تی بگ و توش انداختم، و با برداشتن یه شکلات از کابیت بالای چای ساز وارد هال شدم، و روی کاناپه ی سه نفره نشستم و ماگ به دست خیره شدم به بالا پایین شدن خط های کج موسیقی روی صفحه ی ال سی دی...


تو رو گم کردم اما نمی خوام.

نمی خوام برگردی و پیدا شی.

عاشقت شدم به شرطی که فقط تو برای من یه رویا باشی.

حس انتظارت و دوست دارم این منه ساده و احساساتی. 

بگو که برنمی گردی تا منم بدونم هنوزم سر حرفاتی.

من به این فاصله راضی ام... نیا

من به حسرت تو قانعم... بری

من همه دلخوشیم اینه برات... 

تو فقط یه آرزو باشی...همین!

قول بده هرگز نمیای...قول بده

قول بده می خوام بدونم... قول بده

اگه تو برگردی من به خاطرات کی تکیه کنم؟

هرشب کنار ساحل باید مثل بارون واسه کی گریه کنم؟

من با این که واسه تو می میرم و تو با این که دنیای منی... 

حتی با این که همه می دونن تو همه آرزوهای منی... 

قول بده هرگز نمیای... قول بده

قول بده می خوام بدونم قول بده

اگه بیای من بعد این دیگه باید منتظر کی بمونم؟

منتظر کی بمونم؟نمی دونم! 


دستم روی دکمه ی توقف نشست، و آهنگ قطع شد.سوز این صدای این خواننده دلم و به درد می اورد.نگاهم و به بخار بیرون اومده از ماگم دادم، و یه کم ازش خوردم.گرماش اذیت کننده نبود و می شد خورد.شکلات و باز کردم و کامل تو دهنم قرارش دادم، و پاهام و روی مبل بالا کشیدم و مشغول خوردن چایم شدم، و سعی کردم ذهنم و از این سکوت و تنهایی پرت کنم.

باید برای این شب های بلند پیش روم، یه فکری می کردم.

این طوری به یک ماه نرسیده، تنهایی و این فکر و خیال ها من و می بلعید.

بعد خالی شدن ماگ، بدون بلند شدن اون و روی میز جلوی مبل قرار دادم، و کوسن مبل و زیر سرم قرار دادم و به حالت دراز کش دراومدم.

چشمم رو دوختم به سقف گچی بالای سرم، و تو خیالم ان قدر به آرزوها و هدف هام پرش زدم، که بالاخره چشمای خستم که بدشونم نمی اومد یکم گریه کنن، بسته شدن.

همه چیز اولین بارش سخته، این اولین بارها جون آدم و بالا میارن تا دومی بشن! باید گاهی بهشون بی خیالی کنی و پشت بهشون بخوابی، تا بلکه دست از آزارت بردارن...


#ادامه_دارد



https://padashak.com/33254/75uk0s9ergiq


. 。*✿∵。 。∵✿*。

。💕*゚゚*💕∵💕*゚゚*💕。

✿゚ ゚✿゚ ゚✿

*💕. .💕 

゚✿。 。✿°

    *